این مرد با مارهایش، آبگوشت و سیب زمینی می خورد

به گزارش وبلاگ هم نفس، خبرنگاران : آن چه می خوانید گفت وگو با مردی است که فیلم هم سفره شدنش با مارها در فضای مجازی داغ شد.

این مرد با مارهایش، آبگوشت و سیب زمینی می خورد

به گزارش به نقل از روزنامه جام جم؛ بعد از علی ارجنگی که با همه جور مار سمی و غیر سمی سروکار دارد و لقب سلطان مارهای ایران را یدک می کشد، حالا یک نفر دیگر هم در روستای فیروزه شهرستان روانسر کرمانشاه پیدا شده که زندگی اش شباهت زیادی به علی ارجنگی دارد و او هم صبح تا شب و بدون ترس با انواع و اقسام مارهای سمی اش و غیر سمی سروکله می زند. نام او خداداد مروتی است که مدتی پیش فیلم هم سفره شدنش با یک مار سیاه، حسابی در فضای مجازی پربازدید شد.

نام ماری که مروتی 44ساله با آن سر سفره نشسته بود، سیاه سوجه است که به آن مار آتشی هم می گویند و از نوع مارهای غیر سمی است اما خودش او را در خانه، سیاه مار صدا می نماید. مار، خزنده ای نیست که بتوان آن را اهلی کرد اما این که سیاه مار چطور پای سفره صاحبخانه نشست و هم سفره او شد، داستانی دارد که مروتی آن را برای جام جم تعریف می نماید: یک روز که سر سفره بودم، برای خودم در لیوان آب ریختم. سیاه مار هم دورتر از ما بود. وقتی آب ریختم، او کنار سفره آمد و آنجا متوجه شدم که مار تشنه است. نوشابه برایش ریختم که چون گاز داشت، نخورد و به او آب دادم. بعد از آن، بیشتر با هم اخت شدیم و فکر می کنم 5-4 سال داشته باشد.

او در خصوص این که سیاه مار کدام یک از غذاهای خانگی را دوست دارد، ادامه می دهد: سیاه مار بیشتر موش محلی و خاکستری شکار می نماید. گاهی هم خودم موش در داخل انبار می اندازم و سیاه مار هم آن را شکار می نماید و می خورد. سر سفره هم خوش خوراک است و با ما همه چیز می خورد؛ آبگوشت، سیب زمینی، اما برنج پخته بدون نمک و شیر خیلی دوست دارد.

رابطه اعضای خانواده با مارها

هر چه هستی 15ساله و پدرش عاشق مارها هستند و صبح تا شب با آنها سروکله می زنند، خالد، پسر 19ساله خانواده رابطه چندان گرمی با مارها ندارد. مادر خانواده هم به قول مروتی، با این که از مارها نمی ترسد اما روی خوش هم به مارها نشان نمی دهد: دخترم هستی، صبح تا شب با این مارها بازی می نماید. حوصله اش که سر می رود، مار قوی را با یک مار ضعیف جنگ می اندازد و از تماشای نبرد تن به تن شان لذت می برد. البته تا جایی که مارها به یکدیگر آسیبی وارد ننمایند.

سم مار اثر ندارد

آن طور که مروتی می گوید، مارهای سمی او را نیش نمی زنند و اگر هم بزنند، اثری روی او ندارد: وقتی مار سمی آدم را نیش بزند، خونش لخته می گردد اما در خصوص من این طور نیست. چند بار خونم را گرفتند و بعد مقداری از سم مار را روی آن ریختند، دفعه اول خون لخته نشد اما وقتی چند بار سم به آن اضافه کردند، لخته شد. در خصوص عقرب ها هم همین طور است. در فیلم ها و عکس ها دیدید که عقرب ها چطور روی بدن و حتی صورتم حرکت می کردند اما نیشم نزدند. خودم نمی دانم چه سر و سری است اما نیش نمی زنند.

مهمان سرزده نداریم

خانه مروتی با خانه تمام اهالی روستای فیروزه شهرستان روانسر فرق دارد. اگر بخواهید به خانه او بروید، باید از قبل با صاحبخانه هماهنگ کنید. بی خبر به خانه اش بروید، ممکن است همان طور که به پشتی تکیه داده اید و مشغول نوشیدن چای تان هستید، ناگهان ماری از پشت پشتی یا بالش جلوی چشم تان سبز گردد یا از سر و کول تان بالا برود. اگر میانه خوبی با جماعت خزندگان نداشته باشید با دیدن آن باید دو پای دیگر قرض کنید و پا به فرار بگذارید. وقتی قرار است مهمان به خانه ام بیاید، به من می گویند مارهایت را جمع کن تا بیاییم و من هم به احترام شان این کار را انجام می دهم.

عاشق حیوانات هستم

مروتی یک گاوداری دارد که با آن زندگی اش را می گذراند. کارش که تمام می گردد، به حیواناتی رسیدگی می نماید که در طبیعت دچار مشکل شده اند: من عاشق حیوانات هستم. برایم فرقی نمی نماید چه حیوانی باشد. خزنده یا پرنده و گزنده. زخمی شده باشند، آنها را تیمار می کنم و دوباره به طبیعت برمی گردانم. عشقم به حیوانات بی حدوحصر است و آنها را به اندازه بچه هایم دوست دارم.

مارها، نگهبان خانه

خانواده مروتی وقتی به مسافرت می فرایند، اصلا در و پیکر خانه را قفل نمی نمایند. من در خانه 5-4 مار غیر سمی و 10 تا 12 مار سمی دارم. وقتی به مسافرت می رویم، در خانه را قفل نمی کنیم. به جایش مارهای سمی و غیر سمی را در قسمت های مختلف خانه پخش می کنم. اگر کسی به چشم خیانت به خانه من نگاه کند و پایش به آنجا برسد، مارها جانش را می گیرند. آنها نگهبان خانه ام هستند. یک بار تصمیم گرفتم یکی از دوستانم را امتحان کنم و ببینم در مقابل مارها چه واکنشی نشان می دهد. به او گفتم برو به خانه ما سر بزن و او هم رفت. وارد خانه که شد، حواسش به مارها نبود. چون تشنه اش شده بود، به سمت یخچال رفت تا آب خنک بخورد. به محض این که در یخچال را باز کرد، ناگهان مارها به سمتش حمله ور شدند و او وحشت زده فرار کرد. بعد تلفنی با من تماس گرفت و از شدت ترس آغاز به ناسزاگفتن کرد که غلط کردم و دیگر پایم را به خانه تو نمی گذارم. یک بار هم می خواستم از یکی از بانک ها وام بگیرم، اما اذیت می کردند و نمی دادند. آخرش تصمیم گرفتم کمی مسئولان آنجا و رئیس بانک را اذیت کنم تا با وامم موافقت نمایند. رئیس بانک که مرا می شناخت گفت: جان پدرت، جان بچه هایت، نیا داخل! هر چه می خواهی خودم می دهم و بالاخره هم وام را داد!

منبع: اقتصادنیوز

به "این مرد با مارهایش، آبگوشت و سیب زمینی می خورد" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "این مرد با مارهایش، آبگوشت و سیب زمینی می خورد"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید