احمدرضا احمدی؛ امروز می دانستم هوا ابری است
به گزارش وبلاگ هم نفس، احمدرضا احمدی (30 اردیبهشت 1319 - 20 تیر 1402) شاعر، نویسنده، نمایشنامه نویس و نقاش ایرانی بود. او عضو انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و بعلاوه از اعضا قدیمی کانون پرورش فکری بچه ها و نوجوانان بوده است.
آشنایی عمیق او با شعر و ادبیات کهن ایران و شعر نیما دستمایه ای شد تا حرکتی کاملاً متفاوت را در شعر معاصر شروع و پی ریزی کند. از بیست سالگی به طور جدی به سرودن شعر پرداخت. وی نخستین مجموعه شعرش را با عنوان طرح در سال 1340 منتشر کرد که توجه بسیاری از شاعران و منتقدان دهه 40 را جلب کرد. وی بعلاوه آثاری در ادبیات کودک و نوجوان دارد.
از آثار او می توان به کتاب های زیر اشاره نمود:
- کتاب هزار اقاقیا در چشمان تو هیچ بود
- کتاب چیزی اینجا شروع نمی گردد
- کتاب یادگار عشق و حرمان مدام
- کتاب ساعت 10 صبح بود
- کتاب شعرها و یادهای دفترهای کاهی
- کتاب روبان قرمز
- کتاب خواب و خواب و خواب خوابی نیست
- کتاب تابستان و غم
- کتاب تکه ابر، شاخه نرگس
یکی از اشعار او را با صدای خودش می شنوید:
بر این جاده ها قدری گُل
قدری شبنم نشسته است
امروز می دانستم هوا ابری است
بر این جاده ها قدری ابر نشسته است
گمان دارم
به هنگام عبور ما
از این جاده ها این ابر باران گردد
تقویم ایام شباهت به ابر دارد
تقویم ایام شباهت به این جاده ها دارد
کسانی دور
کسانی که خنیاگر نیستند
دنیا را آرزو دارند
بی خار و بی اندوه دوست دارند
پس چنین است که دنیا خار دارد
پس چنین است که دنیا اندوه دارد
هراسان ترا در راهرو دیده بودم
که در پی یک کبریت
در خاموشی می دویدی
هنگام که کبریت را روشن کردی
لبخند ترا در راهرو دیدم
فرصت کوتاه بود که بگویم:
بر این جاده ها قدری گُل
قدری شبنم نشسته است
هنگام که نور کبریت تمام شد
دوباره یک ظلمت ابدی
دوباره ابرها که آسمان را
گم نموده بودند
و می خواستند بر روی آلبوم خانوادگی
باران شوند.
می دانستم اگر کبریت داشتی
در روشنایی
می گفتی: پاییز در دستان من
برگ می گردد
دستان تو
در پاییز بوی غزل داشت
و از قصیده ها دور بود
در پاییز صف کولیان را می دیدم
که تمام درهای خانه ها را می کوبیدند
که شام در کدام خانه
در پاییز آماده است
من دانستم پایان از پاییز
من دانستم پایان از خانه
من می دانستم پایان از شام
خسته می شوم
رو در روی تو در پاییز
بگشای این در را که پاییز را
تنها ببینم.
منبع: فرارو