تماشای قدیمی ترین درختان خاور میانه در این پارک ملی ایران
به گزارش وبلاگ هم نفس، درختان بلندقامت اینجا با پوست های ضخیم و چین خورده، عمر طولانی شان را به رخ می کشند. جویبارهای کوچک و بزرگ، لابه لای این درختان کهنسال پیچ و تاب می خورند و گاهی آبشار کوچکی می شوند.
وبلاگ هم نفس، صدای باد در کوه ها می پیچد، بز نر بزرگی بالای صخره های سخت و صعب العبور پارک ملی گلستان چرا می نماید و سر تکان می دهد، احتمالا باید ارباب گله ای باشد. اینجا برای همه جانداران زندگی مهیاست؛ منطقه ای است حفاظت شده و تقریبا دور از دسترس آدم ها، تا جانداران، چه گیاهی و چه جانوری بتوانند زیست خود را تجربه نمایند.
سه اقلیم منحصربه فرد در یک منطقه گرد آمده و ذخیره گاهی زیست کره شکل گرفته تا گونه های گیاهی و جانوری بی نظیر در آن زندگی نمایند. اینجا همه چیز بکر و دست نخورده است؛ منطقه ای که زیبایی ها یک جا گرد هم آمده اند تا قطعه ای از این کره خاکی، توجه همگان را به خود جلب کند.
هرچند سرتاسر منطقه ها شمالی را کم و بیش درختان سبز و جنگل های پهن برگ فراگرفته اما اینجا را پارک ملی می نامند چرا که رنگ و بوی تازه ای دارد. اینجا منطقه ای منحصربه فرد است؛ زیستگاه حیات وحش. در جاده به سمت پارک ملی که می آمدیم تابلوهای دورقرمزی را دیدیم که هشدار احتیاط عبور حیوانات اهلی و وحشی را می دادند؛ تابلوهایی که خبر از زندگی جانوران متنوع در این منطقه می دهند. روزگاری اینجا شکارگاهی بود که جان جانوران سرگرمی روزهای شکار انسان می شد، ولی با گذشت زمان همگان متوجه شدند که این میراث باید حفظ گردد. حالا همه منطقه حفاظت شده آلمه وایشکی را به نام پارک ملی گلستان می شناسند.
جنگل تاریخی
اینجا سال هاست که محل زندگی است؛ از میلیون ها سال پیش، قبل از عصر یخبندان، همان زمانی که خاتمه دوره زندگی دایناسورها هم بود. اما بعد از آن یخبندان بزرگ که جنگل های اروپا از بین رفت، این جنگل ها دست نخورده باقی ماند. امروزه در اروپا به این جنگل ها، جنگل های فسیل می گویند.
البته فقط عمر طولانی نیست که باعث می گردد تا این همه زیبایی در کنار یکدیگر جمع شوند و کارشناسان، تنوع اقلیمی و تنوع بسیار زیاد گونه های گیاهی و جانوری را مهم ترین ویژگی منطقه عنوان نمایند؛ پارک ملی گلستان وسیع است و هر گوشه اش به اقلیمی می رسد؛ از طرفی به منطقه ها خشک و نیمه خشک شرق و شمال استان خراسان شمالی و سمنان و از طرفی به جنگل های مرطوب خزری یا هیرکانی متصل است. درخت های این پارک در انتهای جنگل های هیرکانی واقع شده است؛ همان مجموعه درختان پهن برگی که سراسر شمال کشور را فرا گرفته اند.
این منطقه بیش از نیم قرن از حفاظتش می گذرد و عناوینی چون اولین پارک ملی، ذخیره گاه زیست کره، رتبه یک خاورمیانه و رتبه شش جهانی در امر حفاظت، قدمت و مدیریت را با خود همراه دارد. سیزده سرمحیط بانی و محیط بانی شب و روز درحال محافظت از پارک هستند؛ هر چند پارک با آن وسعت 91 هزار و 895 هکتاری اش، احتیاج به محیط بانان بیشتری دارد ولی همین ها هم از جان مایه می گذارند تا این کمبودها جبران شوند.
علی غلامی، محیط بانی که ما را همراهی می نماید، برایمان از اتفاقاتی که اینجا تجربه نموده می گوید و اینکه همه آن اتفاقات دیگر جزئی از خاطراتش شده؛ از تعقیب شکارچیان، از حمله حیوانات درنده، از زخمی شدن همکارانش به وسیله شکارچیان و نقص عضوشان و از زیبایی های منحصر به فردی که شاید هیچ یک از ما در طول عمر خود هرگز آنها را تجربه نخواهیم کرد.
هر ورقش دفتری
برای دیدن اینجا در جاده ای قدم می گذاریم که ما را تا انتهای پارک همراهی می نماید. در دو طرف جاده، کوه ها همانند ستون های سر به آسمان کشیده، ایستاده اند و گذر ما را دیدن می نمایند. رمضانعلی رستاقی که سرپرست پارک ملی گلستان است می گوید؛ این کوه ها و صخره ها جایگاه کل ها و بزهایی است که در این منطقه جولان می دهند. آن طرف پارک، جایی که دیگر از کوهستان خبری نیست، همه چیز تا بی نهایت بی حد و حصر است؛ اینجا دشت میرزابایلو است؛ جایی که آهوها در آغوش باد جست وخیز می نمایند.
جواد سلیاری ـ کارشناس پارکداری پارک ملی گلستان ـ که ما را همراهی می نماید، با غرور به یکی از شاخصه های منطقه، یعنی زغفران آلمه اشاره می نماید. زغفرانی که با گل های زیبای زردرنگ، هرساله با خاتمه سرمای زمستان، صدای آرام و گوشنواز آب هایی که با ذوب برف ها در رگ های زمین جاری شده اند را به رنگ های زیبای خود می آرایند و آغاز دوباره زندگی را نوید می دهند. اینها تنها زغفران زرد وحشی جهان هستند و فقط تا خاتمه آب شدن برف ها در اوایل بهار به چشم می خورند و دوباره سر در زمین فرو می برند. منطقه یکه برماق، بعد از تختی آلمه قرار گرفته. جایی است که چهار سال پیش در آتش ناآگاهی انسان سوخت و دشت، درختچه و درخت همه خاکستر شدند.
درختانی که جان سالم به در بردند، هنوز زخم سوختگی بر چهره دارند. محیط بانان، از آغاز فصل گرما تا اواخر پاییز همواره نگران آتش سوزی هستند؛ مخصوصا در این منطقه ها و با آتشی که به دست انسان روشن می گردد. در سال 85 بیش از 110 هکتار از منطقه یکه برماق به آتش کشیده شد؛ حکایت بی احتیاطی ها همچنان باقی است! کنار هم قرار گرفتن سه اقلیم متفاوت باعث شده تا هزاران نوع حیات گیاهی و جانوری متنوع که صدها چرخه تغذیه را در دل دارند، رقم بخورد. آن قدر متنوع، که از چهار گونه درختی آندمیک و بومی ایران، سه نوع آن یعنی درخت انجیلی، درخت سفید پلت و درخت لرگ در اینجا ثبت شده اند. پارک ملی گلستان، زیستگاهی مناسب برای زندگی گیاهی است.
درختان انجیلی، همان هایی که شاخه های زبرو پیچ خورده ای دارند، آن قدر که گاهی به نظر می رسد، گره کوری خورده اند و بازشدنی هم نیستند، با آن شاخه های جوش خورده شان جلوه ای دیگر به پارک می دهد. آلوچه جنگلی با میوه های خوشمزه قرمز رنگی که بی درنگ کسی که می خوردش چشم هایش را از ترشی به هم می فشارد و بزاق تند ترش مزگی را کنار دهان جاری می نماید، اسپرس با گل های بنفش اش و ارس همواره پابرجا، رنگ و لعاب وصف ناپذیری به پارک داده اند. کم نیستند گیاهان دارویی و صنعتی که هرسال وقت بار دادن شان، دانشجویان و محققان زیادی را به کوه و کمرها و حاشیه های رودخانه ها و پای درختان کهنه می کشانند.
جنگلی پر از حیات
کافی است بی سرو صدا و پیاده، کمی از جاده وسط، به سمت داخل منطقه برویم و کمی هم صبر کنیم تا طبیعت بکر جانوری منطقه، کم کم روی شگفت انگیز خود را نمایان کند. گاهی از دور چند مرال به چشم می آیند که در کنار جویباری نشسته اند. کوچک ترین صدای پا یا حرکتی مشکوک کافی است تا در چشم به هم زدنی از مقابل چشمان مان ناپدید شوند. شاید از پرنده ها، بخصوص عقاب و باز و دیگر شکارچیان پروازی، فقط صدایشان نصیب گردد. آنها معمولا در بالاترین نقاط پرواز می نمایند.
عقاب طلایی هم که بلندپروازی و تیزبینی اش وجه شاخص تمایزش با سایر پرندگان شکاری است، گونه دیگر مهم جانوری اینجاست که بالاترین نقاط کوه ها و صخره ها را برای لانه سازی انتخاب می نماید. اما کبک ها، گنجشک ها و گاهی هم پرستوهای بهاری؛ اگر خوب دقت کنیم، به چشم می آیند.
پروانه ها و حشرات هم که شاید به مقدار قدم به قدم ما، تنوع داشته باشند، رنگ به رنگ و مقدار به مقدار و نوع به نوع، روی گل ها و زیر بوته ها و کنار جوی ها به چشم می خورند. چشم را به هر طرف که بگردانیم، رنگی از زندگی خودنمایی می نماید. محیط بان همراهمان می گوید برای دیدن قوچ ها باید به تپه ماهورها برویم.
هر چند مسیر سخت است ولی ارزشش را دارد. قوچ های باابهت با شاخ های بزرگ پیچ خورده؛ پیچشی که زمان طولانی زندگی شان را به نمایش گذاشته و همراه شان میش هایی که در تپه ماهورهای بعد از دشت میرزابایلو می چرند و روزگار می گذرانند. نزدیک شدن به آنها، به همین سادگی نیست، باید طوری نزدیک شویم که نه صدا و نه بوی ما را حس نمایند. فقط کافی است که یکی شان چشمش به ما بیفتد، آن وقت است که همه شان لحظه ای به دیدنی غریبه چشم در چشم می ایستند و بعد در چشم به هم زدنی ناپدید می شوند.
پیش از این محیط بان همراهمان گفته بود اگر خوش شانس باشیم در جنگل های انبوه، می توانیم مرال ها را از نزدیک ببینیم. شانس با ما یار است و آنها را این بار از نزدیک می بینیم، همان گوزن های ایرانی که با چشم های درشت شان نام و نشانی برای خود در این پارک به هم زده اند. اما کوچک ترین صدای ما از درون کومه ای که مخفی شده ایم باعث می گردد تا به سرعت ما را ترک نمایند.
وقتی سلیاری ـ کارشناس پارکداری پارک ملی گلستان ـ برایمان از خرس ها و پلنگ های اینجا می گوید صدایش طوری است که انگار نمی خواهد راز این حیوانات بی نظیر فاش گردد؛ آخر آن قدر تعدادشان کم شده و به خاطر شکار یا تخریب زیستگاه رو به انقراض رفته اند که بیم گرفتاری به سرنوشت ببرهای مازندران و شیرهای ایرانی و پیوستن به خاطره ها برای آنها هم هست.
پلنگ های زیبای ایران دیگر نماد پارک ملی و استان گلستان شده اند و خرس های این منطقه در ایران بسیار معروفیت دارند. آنها را شاید بتوان در پشت صخره ها، لابه لای درختان و در دل غاری، هنگامی که با توله های خود در حال گشت و گذار هستند دید، یا هنگامی که حین عبور از جاده داخل پارک، بر اثر برخورد با خودروی راننده ای بی احتیاط تلف شده اند.
مارهای پارک هم متنوعند. هرچند گونه های سمی مثل افعی هم در پارک ملی گلستان دیده شده ولی بیشتر مارهای گلستان بی خطرند؛ البته برای انسان. نوع منحصربه فرد و زیبای مارهای این منطقه، کفچه مار است که هنگام باز کردن چتر دور گردنش در وقت دفاع یا حمله بسیار دیدنی است.
مگر می گردد این همه رودخانه و جویبار بزرگ و کوچک در دل منطقه جاری باشد و گونه های آبزیش بی شمار نباشند. از قورباغه و خرچنگ گرفته تا ماهی های کوچک و بزرگ و رنگ و وارنگ که هریک در زبان محلی ها به نامی مشهور است. مشهورترین رودخانه جنگل هم که منزلگاه ماهیان زیادی است، مادرسو نام دارد؛ رودخانه ای که حالا به خاطر پل های زیادی که روی آن ساخته اند، هم جلوه طبیعی اش تغییر نموده و هم حیات جانوریش تهدید می گردد.
هر گوشه به طرحی
بالای صخره ها و سنگ های صعب العبور آدم چاغران در حوزه محیط بانی تنگه گل که کمتر جانوری می تواند عبور کند، محل زندگی جانورانی است که فرمانروای آنجا محسوب می شوند؛ کل ها و بزهایی که ازکوچک ترین شکافی برای قرار گرفتن روی ستون های راسخ صخره ها استفاده می نمایند.
دیدن این صخره ها برای ما که از کنارشان می گذریم بسیار شگفت انگیز است، چه برسد به راه رفتن روی آنها. میانه های جاده، تابلوی آبشار گلستان، پدیده ای زیبا و منحصر به فرد از طبیعت جنگل را معرفی می نماید. صخره ها با مهربانی تمام آب های ریزان را در برگرفته اند و تا زمین همراهی شان می نمایند. کوه های سر به فلک کشیده و فرش سبز شده این منطقه را هرکدام به نامی می خوانند؛ قورقون، تنگه گل، شاخا و با دره های عمیق توصیف ناپذیر از کمال زیبایی، مثل دره های آلمه یا همان بهشت حیوانات؛ به نام های آلدالی و قیزقلعه. اما د رکنار این همه زیبایی، یک زشتی هم خفته است؛ جاده.
جاده ای که روزی فقط چند اسب با گاری و ماشین های قدیمی از آن عبور می کردند، امروز شاهد تردد هزاران ماشینی است که بی وقفه می گذرند و گلستان را به خراسان پیوند می دهند. جاده در گودترین دره پارک واقع شده است، گویی جایش واقعا اینجا نیست چرا که هربار پس از بارش باران های طولانی، آب قسمتی از جاده را با خود می برد.
هردو سال یکبار نماینده ای از یونسکو برای بازدید از پارک به ایران می آید و هربار هم از جزیره شدن جانداران در این پارک ملی، مسوولان را بیم می دهد، همان پدیده ای که باعث محصور شدن حیوانات در یک منطقه و عدم ارتباط با خویشانشان در آن سوی جاده شده است. حالا دیوار طولانی و نخراشیده ای که برای حفاظت از جاده از طغیان های مادرسو زده اند، کاملا سرزمین زیست کره پارک را به دو جزیره جدا تبدیل نموده است. اما مشکل فقط به همین جا ختم نمی گردد. اینجا هم مثل هرجای دیگر، به محض آنکه پای انسان برسد، انبوه زباله برجای می ماند.
نامهربانی انسان بی ملاحظه، از اطراف جاده تا چند صدمتر داخل جنگل چهره ای کریه از آن باقی گذاشته است. زباله هایی که در دل خود دریایی از پلاستیک ها و مواد غیرقابل بازگشت به طبیعت دارند و تا هزاران سال مهمان ناخوانده و بی دعوتی در دامان پاک جنگل خواهند بود.
جاده و شلوغی، دو دلخواه شکارچیانی است که فرصت را برای شکارهای غیرمجاز غنیمت می شمارند و با سلاح های پیشرفته از داخل ماشین به شکار می پردازند و بی سروصدا از آنجا خارج شوند. از کنار صداهای مهیب دستگاه های سنگین در منطقه های کوهستانی و جنگلی، همان محله های کل ها و بزها، آهوها و دیگر حیوانات بی پناه که باعث نازایی بسیاری از آنها شده است هم نمی توان بدون اندوه گذشت. دیدن پارک ملی گلستان با آن همه زندگی، حیرت انگیز است اما حیرت انگیزتر از آن، ندیدن این زندگی ها به وسیله برخی هاست؛ همان هایی که گرفتن یک زندگی برایشان سرگرمی و ریختن زباله برایشان آسان است.
راهنمای سفر
قبل از رفتن باید بدانید
تنها امکان بازدید از پنـج درصد پارک ملی گلستان برای عموم آزاد است. دیدن بقیه قسمت های آن احتیاج به مجوز اداره کل محیـط زیسـت گلستان دارد. البته ورود به عمق این منطقـه کـه بسیار بکر است فقط برای کارشناسان و محیط بانان پارک آزاد است. قسمت های عمومی پارک شامل تفرجگاه گلشن 1 و گلشن 2، تفرجگاه گلستان و آبشار آق سو است.
چگونه باید رفت؟
برای رفتن به پارک ملی گلستان از شهر گرگان، باید به ترمینال این شهر در میدان شهید قندهاری بروید وسوار اتوبوس های مسیر مشهد و یا بجنورد بشوید کـه ساعت حرکت شان اول صبح و یا نیمه شب است. در راه نرسیده به شهر کلاله، سه راهی ای وجود دارد که باید جاده را به طرف پارک ملی بروید. قبل از رسیدن به آن جا، به روستای تنگـراه می رسیـد که تقریبا چسبیده به پارک ملی است. بعد از گذشتن از تنگراه باید جلوی ساختمانی که مدیریت پارک آنجا مستقر شده، صبـر کنیـد تا کارهـای اداری که برای دیدن از پارک ضروری است، انجام دهید.
کجا بمانیم؟
اسکان در پارک احتیاج به مجوز و هماهنگی با اداره کل محیـط زیست گلستان دارد، اما یادتان باشد که برای این کار باید چند روز قبل از سفر کارها را انجام دهید، چون اقامتگاه های پارک تقریبا همواره اشغال است.
منبع: همشهری آنلاین