نگاهی به نمایشنامۀ هراکلس از تراژدی نویس بزرگ یونانی
به گزارش وبلاگ هم نفس ؛ هراکلس نهمین کتاب ترجمه شده از سری نمایشنامه های کلاسیک یونانی از نشر بیدگل است. این سری مجذوب کننده، مجموعه ای ویژه از نمایشنامه هایی است که یا تا به امروز به فارسی ترجمه نشده اند و یا ترجمه ای دوباره از آن ها ضروری قلمداد شده است. غلامرضا شهبازی که دکتری تاریخ هنر دارد و تا به امروز نمایشنامه های زیادی را به زبان فارسی برگردانده، این بار نیز به یونان سفرنموده و یکی از نمایشنامه های به جای مانده از اوریپید را که از سردمداران هنر نمایشنامه نویسی در دنیا است، ترجمه نموده است.
این مجموعه تاحدامکان کوشیده تأکید خود را به جای متن نمایشی بر ویژگی های اجرایی آن بگذارد و بدین ترتیب به نیازهای اجرایی متون نمایشی پاسخ دهد. در قسمتی از مقدمۀ این کتاب که به وسیله علی اکبر علیزاد، دبیر این مجموعه، نوشته شده می خوانیم: معرفی دنیا های متفاوت نمایشی از اهداف اصلی این مجموعه خواهد بود؛ دنیا هایی که تابه حال برای خوانندگان فارسی ناگگردده مانده اند یا سیاست های فرهنگی خاص مانع از گگردده شدن آنها شده است. برای درک بهتر خواننده از دنیای نویسنده و متن او، هر نمایشنامه با یک مقاله یا نقد همراه خواهد بود.
تراژدی و هنر تئاتر ریشه در یونان باستان دارد. تراژدی در یونان اشاره به نبرد انسان با خدایانی دارد که تقدیر آدمی را رقم می زدند و حاصل این نبرد بر سر تقدیر به مرگ و شقاوت منتهی می شده است. تراژدی نویسان یونانی حکایات خود را از دل زندگانی اسطوره ها بیرون می کشیدند. یکی از این اسطوره ها هراکلس (هرکول) است که فرزند خدایان زئوس و آلکمنه و از محبوب ترین قهرمانان اسطوره ای یونانی است. از اوریپید چندین اثر شگفت انگیز باقی مانده که هراکلس تنها یکی از از آن هاست.
این نمایشنامه راوی کشاکشی میان نبرد هراکلس و مشکلاتی است که در نبود او پیش روی خانواده اش قرار گرفته است. هنگامی که هراکلس در دنیا زیرین در حال اجرا ماموریت های مردافکن خویش است، لیکوس، غاصب تاج و تخت تِبای، پدر و همسر و بچه ها هراکلس را به مرگ محکوم می نماید تا با کشتن آن ها ترس از محبوبیت و نفوذ آن ها را از بین ببرد. هراکلس به موقع برای نجات آنان از راه می رسد و این سرآغاز ماجرا و دردهای بی خاتمه این پهلوان یونانی است. قهرمان این نمایش در میانه ای ا ز داستان این چنین می گوید: کاش هم اکنون همین جا بدل به صخره ای می شدم و تمامی مصائبم را از یاد می بردم...
شخصیت های این نمایش عبارت اند از: هراکلس، آمفیتربون پدر میرای هراکلس، مگارا همسر هراکلس، لیکوس غاصب تاج و تخت تبای، تسیوس پادشاه آتن، آیریس خدمتگزار هِرا، لیسا الهۀ جنون، همسرایان، دو نگهبان مسلح و سه پسر جوان هراکلس.
در قسمتی از این نمایشنامه می خوانیم:
مگارا: آیا تو در پی مصیبت های بیشتر هستی یا زندگی را بسیار دوست میداری ؟
آمفیتریون: آری زندگی را دوست می دارم... و امید را دوست می دارم!
مگارا: من نیز امید را دوست می دارم، اما نباید به چیزهایی که ما را ناامید می نمایند امید بست!
آمفیتریون: عقب انداختن مصیبت خود درمان است.
مگارا: اما زمان پیش از آمدنش به جانمان نیش می زند!
این تراژدی آتنی که نخستین بار در حدود سال 416 پیش از میلاد روی صحنه رفته است، مصائب و دردهای بنیادین انسانی را در کشاکش نبردهای هراکلس، در قالبی زیبا و غم انگیز به مخاطب ارائه می دهد. این اثر پیوسته در میانۀ امید و شکست در نوسان است و مخاطب را به تأمل وا می دارد؛ چنان که او را با اشتیاق به استقبال وقایع اندوه بار آن می کشاند. در قسمتی از این نمایشنامه نوشته شده: نیروی بادها هرآن دگرگون می گردد و بادهای فلاکت آدمی نیز چنین اند. نیروی این بادها نیز خاتمه رو به کاستی می گذارد. چیزها از هم می پاشند و ازاین رو به آن رو می شوند، پس دلیران به امید دلگرم اند. بزدلان نومید می گردند...
نمایشنامۀ هراکلس با بهای 75000 تومان در سال 1402 در 93 صفحه روانۀ بازار نشر شده است.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران